به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد؛۲۴ آبان، سالروز درگذشت فرزانه ای فرهیخته و عارفی کامل است که عمر ۷۹ ساله خود را، برای شکوفایی معارف دینی و گسترش آن در جامعه انسانی هدیه نموده و با گذر از دانه و دام دنیایی، سبکبال با توشه ای گران سنگ چون تفسیر المیزان، به سوی یار پرکشید. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، فیلسوف، متکلم، عارف و مفسر قرآن در دوره معاصر جهان اسلام محسوب میشود که با تأثیرپذیری از مکتب ملاصدرا و یا حکمت متعالیه، اندیشههای فلسفی خود را بسط داد و علاوه براینکه شارح فلسفه ملاصدرا بود، تمایل به نوآوریها و بازنگریهایی نیز در این مکتب داشت. به همین دلیل به زعم پژوهشگران عرصه فلسفه، وی نه تنها فلسفه و حکمت متعالیه را پیش برد، بلکه آن را در عرصه نظر و عمل بسط داد و شکوفا کرد. در واقع او را میتوان صاحب فلسفه نوصدرایی دانست. یکی دیگر از ویژگیهای بارز علامه طباطبایی که در شکلگیری اندیشه و منش او تأثیر بسیار برجستهای داشت انس ایشان با قرآن و تبحر در تفسیر آن بود که «المیزان» حاصل این انس و فهم قرآن است.
علامه طباطبایی علاوه بر مقام فلسفی که داشت، عارفی واصل و اهل سیر وسلوک معنوی بود و شاید همین رویکرد معنوی عامل تأثیرگذاری اندیشه و منش وی شده است. به گونهای که برخی از اساتید و فسلسوفان معاصر از جمله دکتر داریوش شایگان، معتقدند علامه طباطبایی اهل باطن و کرامات بود. از مرحوم علامه اشعاری عرفانی باقی مانده که مشهورترین آن غزل «کیش مهر» است. استاد شهرام ناظری در دهه ۶۰ در آلبوم کیش مهر، این غرل عرفانی علامه را به زیبایی هرچه تمام خوانده است:
همی گویم و گفتهام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
بروناند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل
نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها
چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر تودههایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان
نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزادهاند
بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفتهاند
چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت، سبزه به هامون و دشت
زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبارها
در آیینه آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گل رخان
بکش جام در بزم می خوارها
گره از راز جهان باز کن
که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان
که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
نظر شما